مطالب علمی فراوان

این وبلاگ درصد دانایی شما را افزایش میدهد

مطالب علمی فراوان

این وبلاگ درصد دانایی شما را افزایش میدهد

سلام از انتخاب شما متشکریم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
نویسندگان

محل شهادت: منطقه ی عملیاتی کربلای 4

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ب.ظ


محل شهادت: منطقه ی عملیاتی کربلای 4

زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان

زندگینامه:

زندگی تحصیلی شهید از دوره ی ابتدایی شروع و تا دوره ی راهنمایی ادامه داشت. او در حین تحصیل در کار کشاورزی به پدرش کمک می کرد و سپس درس را رها و در شغل فلزکاری مشغول کار شد، روزها کار می کرد و شب ها در جلسات مذهبی از جمله قرائت قرآن شرکت می کرد و در مدت کمی خواندن قرآن را به طور کامل فرا گرفت. وقتی انقلاب شروع شد همگام با مردم فعالیت می کرد. وقتی امام رحمة الله علیه می خواست از پاریس به ایران بیاید به تهران رفت و تا آمدن امام آنجا بود. او عاشق امام بود. با شروع جنگ تحمیلی برای اعزام به جبهه ها به سپاه مراجعه کرد. می گفتند: تو کوچکی. اما مأیوس نشد و سرانجام عازم جبهه شد. ایشان در عملیات های شکست حصر آبادان، فتح المبین، بیت المقدس، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر 2 و کربلای 4 شرکت داشت و سرانجام در عملیات کربلای 4 به لقای محبوب خویش بار یافت و شربت گوارای شهادت را نوشید و پس از مدت ها پیکر مبارک ایشان را از جبهه ها به شهر رهنان آوردند.

منبعshohada-rehnan.ir

زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان

زندگینامه: (دومین شهید خانواده)

شهید سید مهدی حسینی در سال 1350 به دنیا آمد و در سن هفت سالگی جهت کسب علم راهی مدرسه شد. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. وقتی به سن 15 سالگی رسید، مرتباً برای ثبت نام به بسیج مراجعه می کرد. ولی به علت کمی سن او را ثبت نام نمی کردند. نهایتاً پدر و برادرش واسطه شدند تا او را ثبت نام کردند. بعد از طی دو ماه آموزش به جبهه اعزام شد. دو ماه در جهه بود که برادرش شهید شد. در همان ایام پسرعمو و پسردایی ایشان نیز شهید شدند. جهت شرکت در مراسم این سه شهید مدت کوتاهی به مرخصی آمد و دوباره به جبهه برگشت. موقعی که می خواست مجدداً به جبهه برود یکی از دوستانش به او گفت: شما تازه برادرت شهید شده است درست نیست حالا بروید. با شنیدن این جمله لبخند شیرینی زد و گفت: من عاشقم. عاشقان را از هیچ خطر باکی نیست. من لحظه شماری می کنم تا هرچه زودتر از این قفس تنگ و از این زندان خودکامگی رهایی یابم و جان را نثار راه امام کنم. سرانجام در پنجم اسفند 65 به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد.

 


  • محمدجواد محمودابادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی