اشتقاق قاره ها(جابه جایی قاره ها)
اشتقاق قاره ها(جابه جایی قاره ها)
کاربرد تکنیک پالئو مغناطیسی در دهههای 1950 و 1960 نشان داد که قارهها در جهت شمال - جنوب در طی زمان زمین شناسی مهاجرت کردهاند. به این پدیده که قارهها در اثر حرکات تکتونیکی ، پیوسته در حال تکاپو و مهاجرت هستند، اشتقاق قارهای میگویند. |
دید کلی
قبل از طرح پدیده اشتقاق قارهای ، که بر پایه شواهد متعدد هندسی ، تکتونیکی ، تطابق لیتولوژیکی ، تطابق چینه شناسی و ... به جهانیان عرضه شد ، لازم است نحوه تکوین پوسته قارهای نخستین و متعاقب آن علت اساسی اشتقاق قارهای بیان شود.
تکوین پوسته قارهای نخستین
بر اساس مدل تجمعی همگن که
برای تکوین سیارات لایه لایهای شبه زمینی در نظر گرفته شده است، حرکت مایع فلزی
خارج نشده Fe-Ni از سطح سیاره به مرکز آن توام با ایجاد انرژی فوقالعاده زیادی
بوده است. این انرژی گرمایی به احتمال زیاد در پیشانی حرکت این قطره عظیم تجمع
یافته و علاوه بر ذوب ترکیب کندریتی گوشته نخستین که منجر به تکوین مذابهای مخلوط
نشدنی سیلیکاته و آلیاژ Fe-Ni شده است،
باعث ایجاد سلولهای کنوکسیونی در گوشته نخستین شده است.
دیاپیرهای سیلیکاته تولید شده نسبت به محیط در بر گیرنده چگالی کمتری داشتهاند. به احتمال
زیاد محل چکیدن قطره فلزی از بخش شمالی سیاره و تشکیل ابرقاره نخستین در
قطب جنوب آن میسر شده است. وجود آثار متعدد یخچالی و رسوبات مربوطه به دوره
پرکامبرین در اغلب سپرهای قدیمی حکایت از استقرار آنها در موقعیت قطبی میباشد.
بر اساس تئوری تکتونیک غشایی ویلسون ، صفحات صلب که بر روی کرهای مانند
زمین قرار می گیرند، با توجه به محل استقرار خود ، استرسهای متفاوتی را تجربه می
کنند. زمین کرهای است با قطبین تخت و استوای برآمده و محدب و بر اساس این تئوری
قطعات صلب لیتوسفری زمانی که در قطب زمین مستقر باشند.
در مرکز آنها استرسهای فشارشی و در حواشی آنها استرسهای
کششی و در حواشی آنها استرسهای فشارشی متمرکز خواهد شد، با توجه به پدیده تقارن
شعاعی در سلولهای کنوکسیونی ، حرکت ابرقاره پانژه آ از محل قطب جنوب به
موقعیت استوایی شاید ناشی از عدم استقرار این ابرقاره بصورت متقارن نسبت به مرکز
سلولهای کنوکسیونی بوده است. این امر باعث حرکت جهت دار ابرقاره به سمت استوای
زمین شده است و با تغییر محل استقرار آن و توسعه رژیم کششی در مرکز آن ، مقدمات
اشتقاق قارهای فراهم شده است.
|
شواهد اشتقاق قارهای
با در نظر گرفتن قطب چرخشی صفحات و
زاویه چرخش میتوان از نظر هندسی حواشی مشابه قارهها را به هم متصل کرد ، این کار
امروزه با مدلهای ریاضی و کامپیوتری به خوبی انجام شده است. نخستین بازسازی توسط
اسمیت و هالام (1970) انجام شد. در حالت کلی شواهد زیر از اشتقاق قارهای حمایت می
کنند:
-
کمربندهای چین خورده:
ادامه کمربندهای چین خورده پالئوزوئیک در ابرقارههای گندوانا و لورازیا یکی از شواهد اشتقاق قارهای است. بهترین مثال کمربندهای چین خورده کالدونین اروپای شمالی و آپالاشین در شرق آمریکای شمالی است. تشابه رسوبات از نظر جنس ، ابعاد و دانه بندی و محتوای فسیلی از شواهد مهم به شمار می آیند. -
تشابهات ساختاری:
روندهای اصلی ساختاری در حواشی قارهای مشابه از دیگر علائم اثبات اشتقاق قارهای محسوب می شوند. مثلا روند محورهای چین خوردگی ، گسلهای اصلی و ساز و کار مشابه آنها در حواشی متشابه. -
انطباق سنی:
انطباق سنی واحدهای سنگی در طرفین قارههایی که زمانی به هم متصل بوده اند از دیگر علائم اثبات اشتقاق قارهای محسوب می شوند. -
مناطق آذرین مشابه:
تودههای نفوذی و یا سنگهای آتشفشانی مشابه در حواشی متشابه از دلایل اشتقاق قارهای محسوب می شوند. -
مقاطع چینهای:
سکانسهای رسوبی همسن و مشابه از نظر ترکیب ، دانه بندی و دیگر اختصاصات رسوبی می تواند یکی دیگر از دلایل اشتقاق قارهها در حواشی قارهها محسوب شوند. -
مناطق فلز زایی:
تشابه مناطق کانی سازی شده در حواشی قارههایی که اکنون از هم فاصله زیادی دارند، میتواند در بازسازی وضعیت قارهها در گذشته و اشتقاق آنها کمک کند. -
شواهد آب و هوایی:
شرایط آب و هوایی نوع رسوبات تشکیل شده و تنوع زیستی را کنترل می کند و به همین دلیل انواع نهشتههای ریفی ، کربناته ، تبخیریها ، طبقات قرمز قارهای ، طبقات نفت و ذغالدار ، فسفریتها ، لاتریتها و بوکسیتها و نهشتههای یخچالی در محیط های مختلف از نظر آب و هوایی تشکیل می شوند که خود تابعی از عرض جغرافیایی است. لذا با تکیه بر این شواهد میتوان حواشی مشابه قارهای را از نقطه نظر شواهد آب و هوایی ، عرض جغرافیایی و نوع رسوب تشکیل شده کنترل نمود. -
شواهد فسیل شناسی:
اشتقاق قارهای علاوه بر این که باعث جدایش قطعات قارهای و یافت شدن فسیلهای مشابه در دو قطعهای که اکنون فاصله زیادی از هم دارند می شود، از طرف دیگر می تواند با مهاجرت قارهها به عرضهای جغرافیایی متفاوت باعث ایجاد روندهای تحولی و تکاملی متفاوتی بر روی جانوران مشابهی گردد که بعد از اشتقاق پروسههای تحولی متفاوتی را پشت سر گذاشتهاند. از جمله این شواهد میتوان به یافته شدن بقایای گیاهان و جانوران (گانگاموپتریس و گلوموپتریس و لیستروزوروس و مزوزوروس) در قارههای آفریقا ، امریکای جنوبی و قطب جنوب اشاره کرد. -
شواهد پالئو مغناطیسی :
مغناطیس باقیمانده در سنگهای مشخص ابزار مناسبی است که اطلاعات جالبی از مهاجرت قارهها در طول زمان در اختیار ما قرار دهد. تغییرات جهت آن در طول زمان و اندازه گیری دقیق آن میتواند الگوی حرکتی قارهها را مشخص نماید. موقعیت قطب ظاهری در زمانهای مختلف یک منحنی را معرفی می کند که به نام منحنی سرگردانی قطبی (APW) معروف است. اگر منحنی سرگردانی برای قطعات قارهای یکسان باشد ، به معنی آن است که اشتقاق صورت نگرفته است ولی تفاوت در منحنی سرگردانی قاره ها نشان می دهد که قطعات قاره ای نسبت به هم حرکات متفاوتی داشته اند.
البته در بررسی حرکت قارهها ، حرکت شمالی – جنوبی بخوبی از روی منحنی سرگردانی قطبی قابل درک و دریافت است. ولی حرکت در جهت شرقی – غربی را نمیتوان استنباط نمود. مطالعات پالئومغناطیسی برای سرزمینهای قبل از مزوزوئیک بهترین وسیله است، چرا که الگوی حرکتی بسیاری از قطعات لیتوسفری را با توجه به نوارهای مغناطیسی بستر اقیانوس که سنی قدیمی تر از 200 میلیون سال ندارند را میتوان تعیین کرد. ولی برای بررسی الگوی حرکتی قارهها در قبل از مزوزوئیک نمیتوان از نوارهای مغناطیسی بستر اقیانوس مدد گرفت. مطالعات دقیق نشان داده است که منحنی سرگردانی قطبی آمریکای شمالی اوراسیا مشابهاند و برای این دو قاره قطب چرخش نیز تعیین شده است.
|
تعیین حرکت نسبی صفحات با لیزر
در نقشه برداری با لیزر ، با استفاده
از نقاط ثابت واقع در پشت منظومه شمسی (استفاده از یک
کویزار) یا ماهوارهای که در مدار زمین در حال چرخش است یا با استفاده از
یک بازتابنده لیزری واقع بر سطح ماه ، از چند ایستگاه رصدهایی انجام می شود و با
انجام مشاهدات دورهای در دو سر خط مبنایی که در دو صفحه مجاور قبلا مشخص شده اند،
میتوان سرعت و جهت حرکت صفحهها را بدست آورد. مهمترین روشهای فرازمینی
VLBI و SLR است.
روش دقیقتر موقعیت یابی رادیویی ماهوارهای SRP
است که وقتی در حد یک در میلیون دارد و تلاش می شود این
دقت به یک در ده میلیون برسد. در حالت کلی عوامل مختلفی بر روی سرعت صفحات اثر می
گذارند که شامل فاصله نقاط از قطب چرخش ، وجود مناطق فرورانش در اطراف یک
صفحه که با افزایش این مرزها ، سرعت حرکت صفحه افزایش مییابد ، وجود بلوکهای قارهای
متصل به قطعات لیتوسفری که بزرگی و وسعت آنها تعیین کننده سرعت حرکت صفحات قارهای
است و با افزایش حجم قطعات قارهای سرعت کاهش می یابد
فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی (1625-1561)متوجه شد که قسمت غربی قاره آفریقا با قسمت شرقی آمریکای جنوبی در اقیانوس اطلس شباهتهای پیوستگی زیادی دارند. اوبیان نمود که این دو قاره به هم پیوسته بده و به دلایلی از هم جدا شده اند.
آلفرد واگنر، دانشمند آلمانی (1930-1880) در سال 1912 میلادی، پس از مطالعات فراوان موضوع اشتقاق قاره ها را بیان کرد. واگنر بیش از همه به شباهت کناره قاره ها در برخی از نقاط جهان، شباهت نوع جانداران ساکن قاره های مختلف در گذشته و شباهت آب و هوایی دیرین آنها توجه داشته است. و به عبارتی علاوه بر منطبق بودن حاشیه قاره ها، ا زسایر شیوه های چینه ای هم کمک گرفت. به خصوص دو شیوه اصلی چینه شناختی، پراکندگی سنگواره ها وتشابه سنگ شناختی، شواهد مهم او بودند.
طبق نظرات واگنر بر سطح زمین در گذشته قاره ای بزرگ به نام پانگه آ(Pangaea) و اقیانوس بسیار بزرگ به نام پانتالاسا (Panthalassa) وجود داشته است . در چند صد میلیون سال قبل پانگه آبه تدریج تجزیه شد و قاره های کنونی از یکدیگر جدا شدند و در موقعیت های امروزی قرار گرفتند.
یافته ها ثابت کرده اندکه پانگه آ در حدود 270 میلیون سال پیش وجود داشته است. حدود 200 میلیون سال قبل پانگه آ به دو قاره لوراسیا (Laurasia) و گوندوانا (Gondwana) تقسیم شده است.
حدود 115 میلیون سال قبل، فرآیند تفکیک قاره ها آغاز گردید. ابتدا، آفریقا و هندوستان جدا شدند. در حدود 65 میلیون سال قبل، آفریقا از هندوستان و ماداگاسکار از آفریقا جدا گردیدند، در حالی که آمریکای جنوبی و استرالیا به هم متصل بودند و بالاخره حدود 40 میلیون سال قبل استرالیا جدا شد. بنابراین لوراسیا به قاره آسیا، اروپا و آمریکای شمالی تقسیم شده است و گندوانا به استرالیا، آفریقا، منطقه عربی، هندوستان، آمریکای جنوبی و قطب جنوب تقسیم گردید.
مطالعه توزیع گیاهان و جانوران به وگنر کمک کرد تا بتواند تفسیرهایش را مستند سازد. او به خصوص، پراکنش گیاه گلوسوپتریس را که بقایای برگ هایش درقاره های نیمکره جنوبی فراوانند را مورد بررسی قرار داد. او وجود برگ های گلوسوپتریس در پیشینه سنگواره ای قاره های دور از هم را دلیلی بر این دانست که آنها زمانی به هم پیوسته بوده اند و به کمک این شاهد، همه قاره های جنوبی را همراه با هندوستان دریک ابر قاره به نام گندوانا، قرارداد. وی هم چنین با مطالعه پراکندگی توده های اصلی زمین شناختی دردوسوی اطلس درامتداد یکدیگر وجود شدن قاره ها را تایید می کنند. (البته امروزه با مطالعه بر روی کیسه داران، مشاهده گردید که این پستانداران تنها در استرالیا، گینه ی نو و آمریکا یافت می شوند.)
پس از مرگ وگنر، در سال های 1950 تا 1968 تعدادی از زمین شناسان، با توجه به پیشرفت تکنولوژی موفق به مطالعه زمین شناسان را بر روی قسمت های ناشناخته ی زمین، خصوصاً کف اقیانوسها شدند. تایید صحت فرضیه واگنر درانتظار کشف دیرینه مغناطیس وابداع اقیانوس نگاری بود از آنجایی که درسنگ های آذرین مذاب در حال انجماد ورسوبات سخت نشده، هر ذره مغناطیسی در جهت میدان مغناطیسی زمین مغناطیده می شود، این پیشینه مغناطیسی با انجماد گدازه ها و سنگ شدن رسوبات، درآنها ثبت می شود. متفاوت بودن جهت یافتگی مغناطیسی این سنگ ها با میدان امروزی مغناطیسی زمین، نشان می دهد که قاره ها جابه جا شده اند، دردهه 1960، دو دانشمند از کمبریج به نام های واین و ماتیوز، دردو سوی پشته اقیانوس اطلس، مجموعه ای از ناهنجاری های خطی مغناطیسی کشف کردند. نوارهایی از پوسته اقیانوسی با جهت یافتگی متفاوت مغناطیسی دردوسوی پشته کشیده شده اند. هری هس تشکیل این نوارها را با مدل گسترش بسته اقیانوس توضیح داد. براساس این مدل، هنگامی که دو نیمه پوست اقیانوسی در محل پشته از هم دور می شوند، پوسته جدید اقیانوسی تولید می شود، نظریه زمین ساخت ورقه ای که به عقیده بسیاری از دانشمندان کنترل کننده اصلی پیشینه چینه ای است، از همین مشاهدات ساده به وجود آمد.
در سال 1968 نظریه وگنر مبدل به یک نظریه ی جامعتری با عنوان زمین ساخت ورقه ای شد. بر اساس این نظریه ی جامع، لیتوسفر یا سنگ کره ی زمین یک تکه نیست. بلکه از تعدادی ورقه های کوچک و بزرگ تشکیل شده است. برخی از این ورقه ها در زیر اقیانوس ها واقعند. برخی در زیر قاره ها و قطعاتی هم، قسمت هایی از هر دو را در بر می گیرند. همه ی ورقه ها که تا عمق حدود 20 تا 150 کیلومتری ادامه دارند، می توانندآزادانه و مستقل از هم حرکت کنند. در فاصله 75 تا 250 کیلومتری آن منطقه ای به نام استنوسفر قرار گرفته است. مواد تشکیل دهنده این منطقه نیم گداخته و حالت خمیری است . دانشمندان عقیده دارند که دما و فشار در زیر سنگ کره به اندازه ای است که سنگ ها حالتی شکل پذیرو خمیر مانند دارند. دما در همه ی قسمتهای این بخش خمیری یکسان نیست. قسمت های زیرین دمای بیشتر و قسمت هایی رویی دمای کمتری دارد. این اختلاف دما سبب می شود که قسمت های زیرین چگالی کمتری نسبت به قسمتهای رویی داشته باشد. اختلاف چگالی در قسمت های خمیری گوشته سبب برقراری جریان جابه جایی (همرفتی) بسیار کندی می شود( حدود چند سانتی متر در سال) یعنی مواد سازنده استنوسفر یا نرم کره به آرامی بالا می آیند، سپس به طرفین و دوبار به سمت پایین کشیده می شوند. وقتی در نرم کره چنین جریانی بوجود می آید. ورقه های سنگ کره بر روی آن می خزند و همراه آن جابه جا می شوند.
اقیانوس آرام
به همین مناسبت نظراتی را مبنی بر این که کره ماه روزگاری از کره زمین کنده شده و اقیانوسی به نام آرام جای آن را پر کرده است به کلی مردود می سازد ( زیرا عمر کره ماه به مراتب بیشتر از اقیانوس آرام است ) گسترش و تکامل اقیانوسها احتمالا" به زایش پوسته اقیانوسی در رسته کوه های میان اقیانوس بستگی دارد. رسته کوه های میداتلنتیک یا رشته کوه های میان اقیانوس اطلس و همچنین رشته کارلسبرگ واقع در اقیانوس هند از جمله رشته های پوسته زا به شمار می روند. یکی از تفاوت های کلی میان اقیانوسهای جوان و اقاینوس آرام، وضعیت صفحات تکتونیکی حامل آنهاست. ویژگی کاملا" مهم و شایان توجه اقیانوس آرام این است که پیرامون آن را مناطق فروسنبش یا فرولغزس دربرگرفته و از جفت شدن و جوش خوردن پوسته بستر اقیانوس با پوسته قاره ای مجاور آن جلوگیری می کند و پوسته روئیده اقیانوس را به زیر قاره های اطراف فرو می برد و محو و ویران می سازد و شکل و وسعت اقیانوس آرام را همواره ثابت و تقریبا" پایدار نگه می دارد. اما وضعیت در مورد اقیانوس های جدید یا جوان مانند اطلس کاملا" متفاوت است زیرا در این اقیانوس صفحات حامل خشکی و اقیانوس از ویژگی ویرانگری عاری بوده و در عوض صفحه حامل خشکی در برابر صفحه اقیانوسی پسروی را برگزیده و به رشد و گسترش اقیانوس کمک نموده است. دریای سرخ و خلیج عدن: دریای سرخ و خلیج عدن به ویژه از نظر ایجاد ارتباط میان اقیانوس های جوان اطلس و هند که تحت تاثیر فرآیند کسترش قرار دارند، از اهمیت شایانی برخوردار هستند. محور دریای سرخ که به وسیله جریان گرم و فعالیت آذرین توصیف می گردد، از نظر پوسته زایی و گسترش، یکی از فعالترین مراکز جهان به شمار می آید. کاوش ها محاسبات زمین شناسی نشان می دهد که فرونشینی این منطقه در اواخر دوره سوم آغاز شده به مدت 10میلیون سال به درازا کشیده و بستر دریای سرخ با روندی حدود 4میلی متر در سال در حال گسترش است. وجود توده های عظیم سیاهسنگی متعلق به اواخر کرتاسه و اوایل میوسن و نهشت های تبخیری در زیر آب. رشته کوه های اقیانوسی کارلسبرگ از سوی خاور به صورت شاخه ای به درون خلیج عدن راه سافته و از طریق حاشیه خاوری آفریقا به فروزمین آفریقای خاوری متصل گردیده است. در انتهای شمالی فروزمین واقع در اتیوپی سیستم گسترشی دریای سرخ و خلیج عدن و فرو زمین آفریقای خاوری یکدیگر را در منطقه ای به نام مثلث عفار قطع می کنند. مثلث مزبور که جلگه تقریبا" پستی به شمار می آید، به وسیله لایه های ستبری از دوره سوم و چینه های جوانتری که احتمالا" در اوایل دوره سوم برآمده اند، پوشیده شده و کانون فرونشینی قاره آفریقا محسوب می گردد. اقیانوس های هند و جنوبگان: اقیانوسهای هند و جنوبگان در واقع رابطه های میان اقیانوس کهن سال آرام و اقیانوس جوان اطلس به شمار می آیند. از اعماق بستر اقیانوس هند رشته کوه هایی به شکل V قد برافراشته که مرز میان صفحات سنگ لایه حامل قاره های آفریقا، استرالیا و جنوبگان را تشکیل می دهد. رشته کوه های مزبور که از شمال به جنوب ممتد است، میان شبه جزیره هند و کرانه های خاوری آفریقا واقع شده و از سوی شمال به طرف خلیج عدن متوجه گردیده و انتهای شمالی آن را شماری گسله دگرگونی تشکیل داده است. این رشته از سوی جنوب به دو شاخه تقسیم می گردد. شاخه باختری نخست به سوی جنوب و سپس به سوی باختر متوجه گردیده و مرز میان صفحات حامل قاره های آفریقا و جنوبگان را پدید می آورد و سرانجام به انتهای جنوبی رشته کوه های مید اتلنتیک می پیوندد. شاخه خاوری تقریبا" در جهت جنوب خاوری کشیده شده و از میان قاره های استرالیا و جنوبگان عبور می کند. کاوش ها و بررسی های مغناطیسی در امتداد این رشته، نشان می دهد که پوسته طرفین محور رشته مزبور با روندی معادل 5/3 سانتی متر در سال نسبت به محور رشته از یکدیگر دور می گردند. با توجه به این اطلاعات و تحلیل نوارهای مغناطیس و مقایسه آن با اقیانوس آرام، به خوبی مشاهده می گردد که دو قاره استرالیا و جنوبگان بایستی طی 35 میلیون سال از یکدیگر دور شده و در وضع فعلی قرار گرفته باشند. بررسی های لرزه نگاری در اعماق اقیانوس هند، گویای آن است که مناطق بسیار پهناوری از بستر اقیانوس مزبور که در طرفین محور رشته کارلسبرگ قراردارند، از نهشت های اندکی پوشیده شده و حتی پاره ای جاها فاقد نهشت های رسوبی می باشند و به همین مناسبت قاعدتا" بایستی جوانترین بخش آن محسوب گردند. ضخیم ترین رسوبات موجود در اقیانوس جنوبگان که غالبا" از لجن های دیاتومه ای تشکیل یافته، دارای سبرایی بین 100تا750 متر است. آوارهای رانده شده از خشکی که در دهانه رودخانه های گنگ و سند قار گرفته اند، پنجه های آبرفتی عظیمی ایجاد نموده اند که شروع ریوبگذاری آنها با آغاز پیدایش و فراخیزی کوه های هیمالیا، پیوند می یابد. روند افزایشی رود رفت های مزبور که چینه بندی نیز گردیده اند، حدود 17 سانتی متر در هر 1000 سال است. نهست های مهم دیگر در نواحی دور از ساحل آفریقا یعنی در آبگیر های سومالی و مالاگاسی انباشته گردیده اند. [۱]
دریای تتیس
گوندوآنا
تجزیه گندوانا به دگرگونی هایی بس اساسی و بزرگ در شکل خشکی ها و دریاهای زمین منجر گردید. قبل از تجزیه گندوانا و در دوران میان زیوی اقیانوس آرام و دریای تتیس، لقیانوس های عمده زمین را تشکیل می دادند. دریاهای سیاه و خزر تنها بازماندگان دریای تتیس هستند که روزگاری دو ابر قاره لائوراسیا و گندوانا را از هم جدا می ساخت و اقیانوس آرام که همچنان بزرگترین اقیانوس زمین محسوب می گردد به سبب سنبیدن حاشیه های باختری به آرامی از وسعت خویش کاسته است. با وجود این چینه هائی به عمر 200میلیون سال و یا کمتر بخشی از بستر اقیانوس آرام را تشکیل داده اند، ولی مسلم این است که از مدتها بس دورتر همچنان در باختر آمریکای شمالی قرار داشته و عمر آن احتمالا" به اوایل دیرین زیوی و شاید هم دیرتر باز می گردد. در مقایسه با اقیانوس کهن آرام و دریای تتیس، اقیانوس اطلس و هند و همچنین جنوبگان اقیانوس های نسبتا" جوانتری هستند که با تجزیه گنداونا و جدا شدن اجزاء آن از یکدیگر پدید آمده اند.
جزیره ماداگاسکار در واقع عبارت از بخشی از پوسته قاره آفریقاست که به وسیله آب احاطه گردیده و گنایس های بسیار کهن پایه های آن را تشکیل داده است. جزایر سی شل نیز که دارای ویژگی قاره ای است، عمدتا" از سنگ های گرانیت اوایل دیرین زیوی درست شده و احتمالا" بخشی از ابر قاره گندوانا را قبل از تجزیه تشکیل می داده اند. در سوی شمال خاوری اقیانوس هند، رشته جزیره هایی به نام جاوه و سوماترا وجود دارد که در جنوب و باختر آنها ژرفناهای عمیقی قرار گرفته است و محور همین ژرفناهاست که مرز صفحه حامل هند و استرالیا با صفحه حامل اوراسیا را تشکیل می دهد. پیچ وتاب ها و چروکیدگی هایی که در این قسمت از اقیانوس موجود است، زائیده فعل و انفعالات تکتونیکی میان صفحات مزبور است. [۲]
در سال 1912 آلفرد وگنر ژئوفیزیکدان و هواشناس آلمانی با ارائه یک سخنرانی وانتشار کتابی با عنوان "منشا قاره ها و اقیانوس ها" نظریه اشتقاق قارهای را برای اولین بار و به طور جدی مطرح کرد. وی بر اساس شواهد گردآوری کرده خود اعتقاد داشت که در گذشته قاره ها توده ای یکدست و به هم پیوسته بوده اند و قاره های جنوبی امروزی در پیرامون قطب جنوب آن زمان و قاره های شمالی نیز در استوا قرار داشته اند. وگنر این مجموعه قاره ای را پانژه آ Pangaea به معنی "تمام زمین" نامید و اقیانوس دربرگیرنده آن را پانتالاسا Panthalassa نام نهاد. این ابر قاره در حدود 200 میلیون سال پیش یعنی اوائل دوران دوم در مناطق گوناگونی دچار شکستگی شد و قطعات حاصل، از آن زمان به کندی اما پیوسته در حال پراکنده شدن بر روی سطح کره زمین هستند. الکساندر دوتوا زمین شناس آفریقای جنوبی در سال 1937در کتاب "قاره های سرگردان ما" نظریه جدایش قاره ای را به گونه ای جدید مطرح ساخت که بر اساس آن، در آغاز دو ابرقاره اصلی به نام های لوراسیا Laurasia در شمال و گندوانا Gondwana در جنوب وجود داشته اند و بین آنها را اقیانوسی به نام تتیس Tethys در بر می گرفته است. ابر قاره شمالی در بر دارنده امریکای شمالی، گرینلند، اروپا و آسیا و ابرقاره جنوبی شامل امریکای جنوبی، قطب جنوب، افریقا، ماداگاسکار، هند و استرالیا بود. اگر یک سیب را مدتی نگه دارید، در سطح آن چین و چروک ایجادمیشود، و پوسته آن صافی خود را از دست میدهد د کره زمین و سایر سیارات از خورشید جدا شده اند د آنها ابتدا گرم و سوزان بودند، که به تدریج سرد شده، و به وضع امروزی خود رسیده اند د برخی از دانشمندان عقیده دارند، که فرورفتگی ها و برجستگی های زمین هنگام سرد شدن به وجود آمده است. یک نقشه جهان نما بردارید و قاره آمریکای جنوبی و آفریقا را بررسی کنید د آیا به نظرتان نمیرسد، که آمریکا در برزیل به طرف راست پیش رفته است د آیا گمان نمی کنید، که با کنار هم گذاشتن آفریقا و آمریکا قاره واحدی به دست می آیدد این همان سئوالی است، که یک دانشمند آلمانی بنام «آلفرد وگنر» از خود کرد د او نوشت : هرکسی که کناره های متقابل به هم آمریکای جنوبی و آفریقا را بررسی کند از دیدن اینکه خط ساحلی دو قاره کاملا" شبیه یکدیگرند، تعجب خواهد کرد و ملاحظه اینکه هر پیش رفتگی برزیل مقابل فرورفتگی در آفریقا ست، هر پژوهشگری را به شگفتی واخواهد داشت همچنین الفرد وگنر گیاهان و حیوانات محلی آمریکای جنوبی و آفریقا را که قبلا" به وسیله زیست شناسان و طبیعی دانان کشف و بررسی شده بود، با هم مقایسه کرده و متوجه شباهت عجیب آنها شد و این مطلب نیز باعث گشت، که او فکر کند این دو قاره در گذشته های دور قطعا" به هم متصل بوده اند و بعدها از هم جدا شده اند. آلفرد فرضیه ای بنیاد نهاد که به موجب آن در روزگاران پیشین تمام قاره های جهان به هم چسبیده و تشکیل یک قاره را داده بودند. این قاره بزرگ رودخانه ها و دریاچه هایی نیز داشته است، که بعدها چین و چروکهایی در آن ایجاد شده و به چند قاره تقسیم گشته است، و در نتیجه آمریکای جنوبی از آفریقا جدا شده و شروع به دور شدن از آن کرده است د آمریکای شمالی نیز از اروپای مرکزی جدا شده و بطرف مغرب رفته است د و بالاخره قاره ها به صورتی که امروز می بینیم در آمده اند. [۳]
کشف استخوان دایناسور در استرالیا تئورى حرکت قاره اى را به هم مى زند
بر اساس یک مطالعه جدید که روز چهارشنبه منتشر شده است، کشف یک استخوان دایناسور در استرالیا فرضیه متداول را در این مورد که چگونه قاره ها میلیون ها سال پیش از یک ابر قاره جدا شده اند، نقض مى کند. این استخوان 19 سانتى مترى در جنوب استرالیا کشف شده است اما از خانواده اى بسیار نزدیک به "مگاراپتور" (Megaraptor) یک هیولاى گوشتخوار است که حدود 90 میلیون سال پیش در بخش هایى از آمریکاى جنوبى فرمانروایى مى کرده است. به گفته نویسندگان این مطالعه، شباهت فوق العاده زیاد میان این دو گوشتخوار غول پیکر بر یک دیدگاه مخالف درباره تجزیه یک ابر قاره معروف به "گوندوانا" (Gondwana) که قاره هاى نیم کره جنوبى زمین را تشکیل داده است، تاکید مى کند. گوندوانا در دوره "کرتاسه " (Cretaceous) تجزیه شد و آمریکاى جنوبى، آفریقا، قطب جنوب و استرالیا را تشکیل داد. اما تئورى استاندارد مى گوید که اولین قاره ها یى که از گوندوانا جدا شدند، آمریکاى جنوبى و آفریقا بوده اند که این جدایى حدود 120 میلیون سال پیش اتفاق افتاد. طبق این تئورى، استرالیا همچنان به قطب جنوب چسبیده بود و حدود 80 میلیون سال پیش این دو قاره از هم جدا شدند و استرالیا یک زندگى جزیره اى را آغاز کرد و گیاهان و جانورانى پرورش داد که تا امروز منحصر به فرد هستند. این استخوان ساعد که در نزدیکى "کیپ اوتوى" در ایالت "ویکتوریا" کشف شده است اولین ارتباطى است که تا کنون میان یک گوشتخوار غیر پرنده (یا دایناسور دو پا ) در استرالیا و جزء دیگرى از گوندوانا کشف شده است. محققان که "ناتان اسمیت" از "دانشگاه شیکاگو" ریاست آنها را بر عهده داشت مى گوید این دو دایناسور آنقدر به هم شبیه هستند که مى توان گفت زمین هاى آمریکاى جنوبى و استرالیا نمى توانسته اند چندین میلیون سال قبل از هم جدا بوده باشند. اگر این چنین بوده باشد مى توان گفت که فشارهاى تکاملى دایناسورها را به جهت هاى مختلفى رانده است. محققان حدس مى زنند که حد اقل تا اواخر "ایوسن" (Eocene) دوره اى که حدود 40 میلیون سال پیش آغاز شد، مى بایست میان جنوب آمریکاى جنوبى و مجمع الجزایر غربى قطب جنوب پل هاى زمینى وجود داشته باشد. شنبه 25 خرداد 1387 6:51 [۴]
کشف یک گونه خاص حلزون در استرالیا
محققان در بخشهای دور افتاده استرالیا حلزونهای گوشتخوار عجیبی با رنگ صورتی براق کشف کردند. جام علمی: حلزون صورتی استرالیا که اخیرا کشف شده تا 20 سانتیمتر رشد می کند و همتایان گیاهخوار خود را شکار می کنند. این موجودات عجیب در کوهستان کاپوتار در نیوساوت ولز حدود 520 کیلومتر شمال غرب سیدنی زندگی می کنند.
ساکنان محلی مشاهده این حلزونهای عجیب صورتی رنگ را پس از یک بارش شدید گزارش کردند، اما متخصصان طبقه بندی حیوانات هنوز تأیید نکرده اند که این موجودات در رده حلزونهای Triboniophorus graeffi جای می گیرند یا خیر.
گفته می شود که این حلزونهای صورتی رنگ به گندوانا باز می گردد، 180 میلیون سال پیش گوندوانا قارهای بسیار وسیع و قدیمی بوده است که قاره های فعلی نیمکره جنوبی زمین شامل آمریکای جنوبی، آفریقا، استرالیا و بخش هایی از شبه قاره هند و قطب جنوب از تجزیه این قاره وسیع ایجاد شده اند.
حلزونهای این منطقه در یک فضای 10 کیلومتر عرض و 10 کیلومتر طول زندگی می کنند، اگرچه محققان تصور می کنند که اقوام آنها را می توان در نیوزیلند و آفریقای جنوبی هم کشف کرد. از طرفی هم گفته می شود که این حلزون گوشتخوار منحصر به این منطقه است و تنها از سایر حلزونهای گیاهخوار تغذیه می کند.
از آنجا که این موجودات نادر و منحصر به فرد هستند کمیته علمی نیوساوت ولز اخیرا طی یک جلسه ابتدایی این منطقه را به عنوان بخش در خطر بوم شناسی توصیف کرده است به این معنا که از این منطقه بالاترین سطح حفاظت به عمل می آید. [۵]
دریای کاسپین
کشور ایران در زمان هخامنشیان از هندوستان در خاور زمین تا گپت«مصر»در باختر زمین گسترده و دارای چندین ساتراپ بود که هر ساتراپ خود یک کشور خودمختار بود. پادشاهی هخامنشی دارای جامعه ای با استحکام اخلاقی بالا، انضباط، اطمینان به خود، همبستگی و روحیه شاد که موجب پیشرفت آن شده بود، همچنین دارای قوانین پیشرفته در زمینه کشورداری، مسائل اجتماعی اقتصادی، نظامی. . . که جهان در قرن بیست و یک هنوز تعریف مشخصی از آنها ندارد.
سرزمین ایران به دلیل نقش و عملکرد حایلی، معبری، زبانی و قومی و بویژه نقش آن در ایجاد تعادل امنیتی، مورد توجه استراتژیهای ژئوپلیتیک پیرامونی و قدرتهای منطقه ای مؤثردر این حوزه هاست و از این نظر آسیب پذیری شگفت انگیزی پیدا کرده است. یکی ازحوزه هایی که در طول تاریخ تأثیرات زیادی بر امنیت ملی کشور ما داشته و هم اکنون نیز دارد حوزه دریای کاسپین«خزرفعلی می باشد.
این دریا تأثیرات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و. . . بر کشور ما داشته و دارد. دریای کاسپین در مقاطع زیادی از تاریخ جزءقلمرو حکومت ایران بوده و امنیت آن توسط ایران تأمین می شده است و در مقاطعی از تاریخ نیز بخش اعظم آن تا دریای سیاه وآرال جزء قلمرو ایران بوده است. ولی با توسعه طلبی روسها و دسیسه امپراتوری بریتانیا و بی لیاقتی حکام قاجار بخش زیادی از آن از ایران جدا شد و به تصرف روسیه در آمد.
حوزه کاسپین یکی از مناطق ژئوپلیتیک نیمکره شمالی می باشد و تأثیرات زیادی بر امنیت ملی کشور ما دارد. از طرف دیگرامنیت همیشه در طول تاریخ از مسائل مهم و دغدغه بسیار اساسی ملتها بوده است. از انسانهای اولیه که دغدغه های امنیتی آنهابا توجه به شرایط مکانی و زمانی، مسائل مخصوص به خود را داشته است و در دنیای جدید و همزمان با به وجود آمدن دولتهای ملی، امنیت یکی ازمهمترین مسائل دولتها در سطح ملی، منطقه ای و جهانی بوده است.
با فروپاشی شوروی در سال 1991 حوزه کاسپین تبدیل به فرصت و چالشی برای کشور ما شده است. اگر ایران بتواند از آن به خوبی استفاده کند، یک فرصت برای تأمین منافع ملی و در راستای تقویت امنیت ملی محسوب می شود. تاریخ، زحمات سه ساله امیر کبیر در عثمانی و دقت و زحمات شبانه روزی وی در تنظیم قرارداد ارز روم و همچنین این جمله حاج میرزا آغاسی که درهنگام انعقاد عهد نامه گلستان وقتی بحث و مذاکره در خصوص دریای کاسپین بوده، فریاد زده بود:ما از آب شور چه می خواهیم، را ضبط و مردم ایران فراموش نخواهند کرد.
دریای کاسپین به علت محاط بودن در خشکی و عدم ارتباط با دریای آزاد دریاچه ای با وسعت شش و نیم برابر دریاچه اورال وسیزده برابر دریاچه بایکال می باشد. دریای کاسپین مانند اغلب عوارض و مکانهای جغرافیایی در طول تاریخ اسامی زیادی داشته است که مشهورترین و اصلی ترین نام آن همین کاسپین است. بیشترین ساحل دریای کاسپین متعلق به قزاقستان هزارونهصدکیلومتر و کمترین ششصد و پنجاه و هفت کیلومتر متعلق به ایران می باشد.
این دریا در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، جغرافیایی و. . . نقش مهمی در زندگی مردم ساحل نشین و در اقتصاد ملی دارد. شیلات دریای کاسپین در اقتصاد ساحل نشینان از دیرباز دارای نقش مهمی بوده است. در دوران روسیه تزاری با توجه به اینکه ایران و روسیه در بهره برداری از این دریا دارای حق مساوی بودند ولی ایران عملاً نمی توانست از این دریا استفاده کند. بازرگانان روسی با حمایت دولت روسیه و دادن هدایای ناچیز به مسئولین محلی اجازه صید می گرفتند و در ضمن با بستن قرارداد برای شیلات و صید در دریای کاسپین از این راه در امور سیاسی و. . . کشور نیز دخالت می کردند. دریای کاسپین با ماهیان خاویاری آن در جهان شناخته شده است، هم اکنون نیز نقش مهمی در اقتصاد منطقه و اَرز آوری برای کشور و اشتغال ساکنان حاشیه دریا دارد.
کشور ایران در طی سالهای همسایگی با همسایه شمالی«روسیه تزاری»بارها از طرف این کشور مورد تجاوز قرار گرفته است:دردوره اول و دوم جنگهای ایران و روس که به شکست ایران منجر شد و با انعقاد قراردادهای ننگین گلستان و ترکمن چای محدودیتهایی برای ایران در دریای کاسپین ایجاد شد و ایران از داشتن نیروی نظامی در کاسپین محروم شد.
از دیگر رویدادها در روابط دو کشور قرارداد 1907 روسیه و انگلیس بود که ایران را بین خود تقسیم کردند و حاکمیت ملی ایران را نقض و خسارت زیادی به ایران وارد کردند. انقلاب مشروطیت که اولین حادثه در نوع خود در خاورمیانه بود بوسیله روسها سرکوب و به شکست کشانده شد. روسها مکان مقدس را به توپ بستند و حرمت آن را شکستند. ایران در جنگ جهانی اول اعلام بی طرفی کرد ولی توسط روسیه و. . . اشغال و ضمن نقض حاکمیت ملی، خسارت جبران ناپذیری بر کشور وارد شد.
ساختار زمین شناسی دریای کاسپین
به میلیونها سال پیش برمی گردد. این دریا از بقایای دریای بزرگ تتیس در دوره های اول ودوم زمین شناسی است. در طول سالیان زیاد، از دریای کاسپین که روزی به صورت دریای آزاد بوده و ازطریق دریاهای سیاه ومدیترانه به اقیانوس راه داشته، تنها دریاچه ای به وسعت قریب چهارصدوشصت هزار کیلومترمربع باقی مانده است.
مساحت دریای کاسپین بیش از دو برابر مساحت خلیج پارس است و عمق آن در بعضی مناطق به دَه برابرعمق خلیج پارس می رسد به طوری که عمق آن به سمت سواحل ایران زیاد می شود. آب دریای کاسپین نَه شیرین است و نَه مانند آب اقیانوسها شور و از نظر طعم حالت خاص خود را دارد. ترکیب شیمیایی املاح محلول در آن تا حدودی شبیه آب اقیانوسهاست. با این تفاوت که در آب دریای کاسپین کلرایدها کمتر و سولفات و کربناتها بیشتر است. سطح دریای کاسپین در سال 1985 حدود 3/28 متر پایین تر از سطح دریای آزاد بوده است. به پیش بینی برخی دانشمندان تا سال 2020 سطح آب دریای کاسپین تا 22 متربالا می آید. این سطح 7 متر بالاتر از سطح آب کاسپین در سال 1977 و پنج متر بالاتر از سطح کنونی آن است که برای تأسیسات ساحلی و سکوهای نفتی خطرساز می باشد.
دیدگاهها و نظرات ارائه شده در مورد علل نوسانات دریای کاسپین:
الف: نظرات زمین شناسی:
1- فعال شدن گنبدهای نمکی در کف
2- فرونشینی ساحل به علت حرکات تکتونیک
3- بالا آمدن کف به علت حرکات تکتونیک جدید
4- لغزش مخروط افکنه ولگا و جابجایی آن به درون دریا.
ب: نظرات بیلان هیدرولوژیک:
1- تغییرات دبی آب ولگا به علت طرحهای توسعه در روسیه
2- تغییر دربیلان آب اورال و نفوذ آبهای زیرزمینی به دریای کاسپین
3- گرمتر شدن زمین و ذوب یخهای قطبی در حوزه کاسپین
4- کشت مناطق شرقی و اختصاص آن به پنبه و در پی آن بالا رفتن رطوبت نسبی به گونه ای که حجم تبخیر از کاسپین را دچار اختلال کرده است.
ارزیابی پتانسیل قابل ملاحظه ذخایر هیدروکربوری دریای کاسپین
پتانسیل ذخایر هیدروکربوری دریای کاسپین به دلایل زیر مثبت ارزیابی می شود:1-وجود میادین نفت و گاز فراوان در مناطق خشکی متصل به دریا و در فلات قاره آن. 2-وفور لایه های رسی دریایی با شرایط ژئوشیمیایی مناسب برای تولید سیالات هیدروکربوری بخصوص نفت3- ضخامت بی اندازه زیاد در رسوبات انباشته شده بر روی پی سنگهای عمیق اقیانوسی مانند دریاتا حد 25 کیلومتر، بخصوص در بخش جنوبی آن که با فرورفتگی و برآمدگی کنونی بستر دریا مطابقت دارد4-فراوانی ساختمانهای تاقدیسی شکل در دریا و خشکی های مجاور آن دلیل دیگری برای پتانسیل خوب هیدروکربوری دریای کاسپین می باشد. 5-وجودگِل فشانهای فعال و غیر فعال دریای کاسپین و نواحی اطراف آن که ریشه ای عمیق و بسیار قدیمی دارند«رسهای ژوراسیک بهقدمت 135 تا 180 میلیون سال»و برداشتهای لرزه نگاری آن را تأیید نموده است.
تاریخ دریانوردی در دریای کاسپین
اولین اطلاعات مدون از دریانوردیهای اقوام باستانی در این دریا مربوط می شود به مهاجرت قبایلی از اقوام ساکن اسکاندیناوی به جنوب و شرق دریای کاسپین، این قبایل که در اطراف رود ولگا و رود دن و دریای سیاه ساکن شدند. قبایلی از ریشه وایکینگهای اسکاندیناوی بودند که اقوامی از آنها با اسلاوها مخلوط شده و اقوام دریانورد معروف دیگر«VARANGS »را تشکیل دادند، حضور این عناصر دریانورد از نیمه دوم قرن نهم در سواحل دریای کاسپین ودریای سیاه و در جوار سرزمینهای اسلامی جنوبی دریای کاسپین بچشم می خورد.
فعالیت «RUS »در سال 1850 میلادی در جنوب روسیه و سواحل دریای کاسپین شروع شد و پایتخت آنها شهر«ITIL »دردهانه رودخانه ولگا و نزدیک آستراخان فعلی و شهر عمده دیگر آنها«BULGAR »در محل پیچ ولگا، دو شهر عمده آنها ودومرکز عمده تجارتی دریای کاسپین بوده است و به علت علاقه آنها به تجارت از طریق رودها و دریاها و سودی که عاید امپراتوری بیزانس می شد، امپراتور تئوفیلوث آبراه دن را امنیت بخشید و عبور کالا را بصورت ترانزیت از شرق به غرب از دریای کاسپین دهانه ولگا تا رود دن و سپس دریای سیاه تا قسطنطنیه امکان پذیر ساخت. «RUS »برای اولین بارحمل و نقل رودخانه ای را ازدریای کاسپین تا دریای سیاه و دریای بالتیک و خلیج فنلاند بوجود آوردند. [۶]
دوره های زمین شناسی دوره مززوئیک
مززوئیک از دو کلمه Meso به معنی میانه و Zoa به معنی حیات ساخته شده است. دوران مزوزوئیک که دوران میانه زیستی نیز نامیده می شود ۱۶۰ میلیون سال به طول انجامیده است.
مززوئیک از دو کلمه Meso به معنی میانه و Zoa به معنی حیات ساخته شده است. دوران مزوزوئیک که دوران میانه زیستی نیز نامیده می شود ۱۶۰ میلیون سال به طول انجامیده است. این دوران از سه دوره زمین شناسی تشکیل شده است که به ترتیب از قدیم به جدید عبارتند از : تریاس، ژوراسیک، کرتاسه.
در رسوبات دوان مزوزوئیک آثار بقایای موجودات حد واسط بین موجودات دوران پالئوزویک و دوران سنوزوئیک وجود دارد. در این دوران دو دسته مهم جانوری وجود دارد که عبارتند از خزندگان غول پیکر به نام دایناسورها و آمونیت ها. آب و هوای دوران مزوزوئیک نسبتا گرم و از نوع آب و هوای استوایی و یکنواخت تر از آب و هوای فعلی بوده است.
حد و مرز مزوزوئیک با دورانهای دیگر حد زیرین
حد بین پالئوزوئیک و مزوزوئیک همیشه در همه جا به خوبی مشخص نیست. در بیشتر نواحی دوره تریاس ادامه دوره پرمین به شمار می رود و به همین سبب زمین شناسان اصطلاح پرمر تریاس را برای این حد بکار می برند. از لحاظ کوهزایی این حد ارتباط کوهزایی هرسی نین با کوهزایی آلپی را مشخص می نماید. از لحاظ فسیل شناسی حد بین دوران پالئوزوئیک و مزوزوئیک با از بین رفتن تریلوبیت ها و برخی دیگر از جانوران مشخص می شود.
حد بالایی
از لحاظ بیواستراتیگرافی حد بین دورانهای مزوزوئیک و سنوزوئیک به خوبی قابل تشخیص است. زیرا تغییرات شدیدی در بین جانوران این دو دوران قابل مشاهده است و علت این تغییرات شدید مربوط به تغییرات آب و هوایی و گسترش سرمای عمومی می باشد. در این مرز برخی از موجودات پلانکتون از بین رفته و گونه های جدیدی از آنها بوجود آمدند و همچنین آمونیت ها و بلمنیت ها در اواخر مزوزوئیک از بین رفتند.
جغرافیای دیرینه دوران مزوزوئیک در دوران مزوزوئیک دو قاره در سطح کره زمین وجود داشته است. یکی از این قاره ها لورازپا نام داشت و شامل آمریکای شمالی و خشکی اروپا آسیا بوده است و در تمام این دوران دریاها روی آن پیشروی داشته اند. شواهد نشان دهنده جدا شدن خشکی اروپا آسیا در اواخر کرتاسه است که این جدایش منجر به تشکیل اقیانوس اطلس گردیده است. خشکی دیگر گندوانا نام داشت که در قسمت میانی کره زمین قرار داشت. این خشکی از پرمو تریاس شروع به تقسیم شدن نموده است.
دو کمربند کوهزایی در دوران مزوزوئیک اتفاق افتاده است. یکی در اطراف اقیانوس آرام و دیگری کمربند کوهزایی مزوژه. اقیانوس هند در دوره های تریاس و ژوراسیک و اقیانوس اطلس در دوره کرتاسه بوجود آمده اند. اقیانوس آرام نیز بطور مداوم وجود داشته است. در ژوراسیک دو حوضه رسوبی مهم در اروپا وجود داشته است که دو حوضه عبارتند از : حوضه جنوبی تندیس به نام Thethyan Relean و حوضه شمالی به نام Boureal Releam. ایران در دوره های تریاس ژوراسیک در قسمتهای مرکزی تتیس قرار داشت.
آب و هوای دوران مزوزوئیک بطور کلی آب و هوای دوران مزوزوئیک نسبت به دوران پالئوزوزوئیک گرفته و یکنواخت تر بوده است. در رسوبات این دوره هیچگونه آثار یخچالی مشاهده نمی شود مطالعات ایزوتوپی نشان می دهد که آب دریاهای این دوران حدود ۱۰ درجه گرمتر از دریاهای معتدله کنونی بوده است.
این آبهای گرم محیط مسلعدی را برای تشکیل رخساره های آهکی بیوشیمیایی با صدفهای فراوان نرم تنان و انواع جلبکها و آهک االیتی و ریفی بوجود آورده بود. در آغاز مزوزوئیک، قطب شمال با مختصات ۱۴۰ درجه عرض جغرافیایی در اقیانوس آرام قرار داشت. مهاجرت و جابجایی استوا به سمت جنوب در کرتاسه موجب پایین آمدن درجه حرارت در اروپا گردیده است. با سرد شدن هوا در خشکی لوازیا، خشکی گندوانا گرمتر شده و باعث ایجاد رسوبات تبخیری در آفریقای شمالی شده است.
کوهزایی های دوران مزوزوئیک مراحل کوهزایی های این دوران به نام کوهزایی آلپ مشهور است. این کوهزاییها از اوایل این دوران تا زمان حال ادامه داشته است و شامل :
· سیمرین پیشین (Earlykimerian) در پایان تریاس
· سیمرین یا کمبرین پسین (Latckimenian) در پایان ژوراسیک.
· آترایشین یا استرین (Autrichian Or Austrian) بین کرتاسه زیرین تا کرتاسه میانی
· لارامید که مربوط به اواخر کرتاسه پسین می باشد.
· دوره های مزوزوئیک تریاس (Triassic)
نام تریاس برای اولین بار توسط آلبرتی (Alberti) در سال ۱۸۳۴ در ناحیه مرن آلمان بکار برده شد. چون رسوبات این دوره از سه قسمت کاملا مشخص تشکیل گردیده است نام آن را تریاس نهاده اند. در دوره تریاس آب و هوا بسیار گرم و مقدار بارندگی کم بوده است. اکسید شدن مواد آهنی، ماسه سنگهای قرمز، ترکهای گلی در رسوبات و همچنین وجود مواد تبخیری مانند گچ و نمک موید خشکی هوا هستند. در این دوره بیابانها توسعه پیدا کرده اند.
نوعی از آمونیت ها در دوره تریاس گسترش یافته و بسیار فراوان بودند. همچنین در این دوره خزندگان تنوع و گسترش زیاد داشته اند. جلبک ها از مهمتری گیاهان دریایی دوره تریاس می باشند. نهانزادان آوندی بخصوص سرخسها در این دوره فراوان بوده اند. البته لازم به ذکر است که دوره تریاس به دلیل داشتن آب و هوای خشک چندان برای رشد و توسعه گیاهان مناسب نبوده است. ظهور اولین حشره با دگرشیبی کامل و اولین پستاندار مربوط به این دوره می باشد.
دوره ژوراسیک (Jurassic)
نام ژورسیک از کوههای ژورا در آلپ گرفته شده است نهشته های دوره ژوراسیک در زمین شناسی تاریخی حائز اهمیت می باشد زیرا مطالعات باارزش چینه شناسی و بخصوص بیواستراتیگرافی در این دوره صورت گرفته است. اولین پرندگان در این دوره ظاهر شده اند. مهره داران گذشته مانند ماهیها، دوزیستان و خزندگان و ژوراسیک در فراوان بوده اند. همچنین نخستین قورباغه شبیه به انواع امروزی در این دوره ظهور کرده است. گسترش دانیاسورها در این زمان زیاد بوده است. روپای این جانوران در رسوبات ژوراسیک کرمان دیده شده است.
از لحاظ جغرافیایی ژوراسیک تفاوت چندانی با دوره تریاس ندارد در این دوره نیز خشکی گندوانا شامل آمریکای جنوبی و آفریقا بوده است. پیشروی دریا در اروپای توسعه داشته است بطور که ژوراسیک پسین باعث جدا شدن نقاطی از خشکی لوازیا شده بود. وجود خزندگان و گیاهان در این دوره نشان دهنده آب و هوای معتدل می باشد.
دوره کرتاسه (Creta Ceous)
نام کرتاسه اولین بار به رسوبات گل سفیری در جنوب انگلستان اطلاق گردیده است. کرتاسه با ۷۰ مییلیون سال طول طولانی تر سیستم دوان مزوزوئیک به شمار می رود. آب و هوای دوره کرتاسه گرم و ملایم بوده است. گیاهان نهاندانه در کرتاسه ظاهر و توسعه یافته اند. بنابراین تمام گروههای گیاهی از این دوره به بعد وجود داشته اند مهمترین گروههای جانوری بی مهره در این دوره آمونیت ها و بلمنیت ها می باشند.
علاوه بر مهره داران دوره های قبلی در اواخر این دوره پستانداران کوچکی بوجود می آیند در آخر کرتاسه دایناسورها و همچنین برخی از بی مهره ها مثل آمونیت از بین می روند و منقرض می شوند. در کرتاسه پیشین آمریکای جنوبی از آفریقا جدا گردیده بود. در حالیکه بقیه قاره ها در طول دوره های تریاس و ژوراسیک جدا گردیده بودند.
دلایل انقراض دایناسورها دانشمندان دلایل و فرضیه های مختلفی را برای انقراض دایناسورها بیان می کنند که از جمله این فرضیه ها، برخورد شهابسنگها با زمین می باشد. بر طبق این فرضیه حدود ۶۵ میلیون سال قبل یک شهاب سنگها با قطر ۵ مایل و با سرعت معادل ۱۵۰۰۰۰ مایل در ساعت با کره زمین برخورد کرده است قدرت انفجار این برخورد معادل صد میلیون مگا تن TNT بر آورده شده است.
در اثر برخورد خرده های سیاره یا شهاب سنگها و میلیونها تن خاک و صخره های زمین به صورت گرد و غبار در آمده و در نتیجه ابری عظیم از پودر اجرام آسمانی و گرد و غبار در سراسر کره زمین بوجود آمد.
این ابر عظیم مانع از رسیدن نور خورشید به سطح کره زمین گردید و باعث کاهش دمای هوا در سطح زمین شد. همچنین عدم نفوذ نور خورشید باعث تاریک شدن زمین نیز شد. با سرد شدن و برودت هوا و تاریکی در طی سالها، بسیاری از جانوران و گیاهان روی سطح زمین از همه دایناسورها از بین رفته اند و فقط گیاهان و جانورانی که در قعر و گودالهای زیر زمینی زیست می نموده اند توانستند زنده بمانند. [۷]
وگنر، در کتابی که در سال 1915 منتشر کرد، اصول عقاید خود را شرح داده است. او معتقد به وجود قاره ای عظیم به نام پانگه آ (به معنای همه ی خشکی ها ) است که در حدود 200 میلیون سال پیش، شروع به قطعه قطعه شدن کرد و سرانجام قاره های امروزی را به وجود آورد. این قاره (پانگه آ) چند میلیون سال بعد مبدل به دو قاره بزرگ لورازیا (laurasia) و گندوانا (Gondwana) شد که اولی شامل آمریکای شمالی، گرینلند و بیشتر قسمتهای آسیا و اروپای امروزی است و دومی آمریکای جنوبی، آفریقا، قطب جنوب، هندوستان، استرالیای کنونی را شامل می شده است. فاصله دو قاره لورازیا و گندوانا را دریایی به نام تتیس (Tethys) پر می کرده است که امروزه دریاهای مدیترانه، مازندران و سیاه را بازمانده های آن می دانند. وسعت این دریای اولیه را هم از روی طبقات چین خورده ای که از جبل الطارق تا اقیانوس آرام امتداد دارند می توان تشخیص داد، زیرا این رسوبات در کوه های پیرنه، آلپ، قفقاز، البرز، اطلس و هیمالیا یافت می شوند. چیزی از تقسیم شدن پانگه آ نگذشته بود که آمریکا جنوبی و آفریقا نیز به صورت یک قطعه از گندوانا جدا شدند . بعدها با پدید آمدن اقیانوس اطلس جنوبی، این دو قاره نیز ازهمدیگر مجزا گشتند. در حدود 65 میلیون سال قبل اقیانوس اطلس توسعه بیشتری به سمت شمال یافت، استرالیا از قطب جنوب جدا شد و هندوستان نیز شروع به حرکت به سمت شمال و پیوستن به آسیا کرد. [۸]
- ۹۴/۱۰/۰۱